دنیای وارونه اتاق خودروهای قدیمی همیشه جذاب است. منظور البته خودروهای کلاسیک دهه 60 و 70 یا حتی دهه پنجاهیها نیست. منظورم خیلی قبلتر از اینهاست. مثلا دهه 20 و 30! آن زمانههایی که ماشین را اتومبیل مینامیدند و این ارابههای چهارچرخ تنها اندکی از درشکهها تندتر میراندند و اختصاص داشتند به طبقه اشرافی و […]
سقف اتاق یک شاسیبلند را بهزور سوار کردن روی شاسی یک ماشین کلاسیک-مدرن هم برای خودش عالمی دارد. ماشینی که در نگاه اول انگار از همان ماشینهای دوران خانم مارپل است اما کمی که در بحرش بروید جزئیاتی خیرهکننده مییابید که قشنگ ردپای بیرحم قرن بیستویکم را نشان میدهد. مثل پنجره باریک و کوچک عقب، ستون سی با شیب منفی، جلوپنجره ایستادهای که یکراست آدم را میبرد به دوران رایش سوم و پیشوایش هیتلر، رینگهای 20 اینچی عقب و 18 اینچی جلو، تکچراغ کوچک و گرد عقب، آن لاستیکهای لاغر دورسفید و چراغهای ورقلمبیده و گرد جلو با شیشههای پر چین و شکن!
آدم عشق میکند وقتی دیسکهای ترمزی را میبیند که نیست! یعنی نه اینکه نباشد، بلکه پشت محفظهای پنهان شده. یک شیفته هاتراد دیگر چه چیزی میخواهد جز انجینی که رنگ استیل قطعاتاش مثل آلات موسیقی نوازندگان کنسرت هال لندن میدرخشد و 8 سیلندر 425 اینچمکعبی خوشکل به شکل خورجینی دروناش جا خوش کردهاند. تازه وقتی اسم بیوئیک Nailhead، گیرباکس TH400 متغیر فورد و رادیاتور واکر هم به ماجرا اضافه شود که دیگر میشود نورعلینور. خلاصه این همه ظرافت و درخشندگی کرومی، حتی آنهائی که امروز روز نخستی است که نام هاتراد به گوششان خورده را نیز به وجد میآورد چه برسد به یک عشق هاتراد. حالا برای اینکه بیشتر کیفور شوید این را نیز باید اضافه کنم که همه این ظرافتهای درخشان ظرف تنها 100 روز سر هم شده! یعنی 10 روز بیشتر از یک فصل.
پا را که بگذارید داخل این فورد عتیقه، حسابی حالتان خوش میشود. فضایی صفر و صدی با 2 رنگ سفید و سیاه. داشبورد و فرمان 15 اینچی این فورد از آن قطعات کلاسیکی هستند که هنوز هم تولید میشوند. پشتآمپر نیز گرچه حسابی قدیمی است اما به دوران این ماشین نمیخورد و نسبت به آن مدرن محسوب میشود. ولی انصاف بدهیم با رنگ سیاه و سفیدش حسابی به فضای این قوی سپید و سیاه میآید. روکش آلومینیومی پدالها، رنگ سیاه براق و درخشان درب محفظه داشبورد، ستون عریان فرمان و دستهدنده بلند و طناز هم از دیگر مواردی هستند که با تمایشان روزتان ساخته خواهد شد.
خلاصه جانم برایتان بگوید که فضای داخلی این فورد تودور مدل 28 نیز مثل فضای خارجیاش یک دنیای وارونه از جهان دهه سوم قرن بیستم را نشان میدهد. دنیایی که هم تا خرخره درگیر جنگ و فقر بدبختی بود و هم تا آسمان هفتم درگیر ظرافت، تجمل و زیبایی! یک جمع اضداد به تمام معنا که با همه تلخیها و شیرینیهایش بهصورت هالهای رخشان در پس ذهن بسیاری از خودرودوستان میدرخشد و گرچه مثل دهه 60 و 70 واضح و شیرین نیست، اما رمزآلود و باشکوه است.
ماشینهای هاتراد قرار نیست یک محصول مهندسیشده دقیق و کمنقص باشند. اصلا راستاش را بخواهید قرار نیست یک محصول خشن مکانیکی مثل خودرو باشند که با انواع جراحیهای پلاستیک و به لطف تردستی نوابغ طراحی مثل سطح یک آبنبات مکیدهشده درخشان و صافوصوف به نظر برسند. هاتراد یک اثر هنری-صنعتی به تمام معناست. اثری که حتی دنیای خشن و پر از روغن و گریس و سیاه درون خودرو را نیز با سطحی کرومی و درخشان زیبا و دلربا نشان میدهد. نوعی وحدت ظاهر و باطن یک خودرو، وحدتی جذاب میان گذشته، حال و آینده. توصیفاش زیاد سخت نیست ولی فکر پس پردهاش مهم است. فلسفهای که انسانها را وامیدارد که میراث گذشتگانشان را اینگونه با علم امروز و هنر بشری ترکیب و نتیجه را اینچنین در ظاهر عجیب اما در باطن ساده و فلسفی راهی خیابان کنند.
هاتراد یک شکوه خالص است که بیغش به همه میگوید هنر چقدر زیباست و نیازی ندارد که به روز شود. فقط باید دستی سروگوش تفکرهایمان بکشیم تا هنر گذشتههای خیلی دور یا خیلی نزدیک را نیز به زیبایی هنر پرمدعای امروز درک کنیم و اشاعه بدهیم. شاید اگر طراحان امروزی کمی بیشتر این خودروهای دستساز به قول بعضیها سرهمبندیشده در ظاهر را جدی بگیرند و ایدههایشان را تزریق کنند به دنیای پر از کانسپت و فناوری امروز، خیابانهایمان روح بیشتری پیدا کند.
سفینههای فضایی، سفینه هستند و ماشینهای خیابانها، خودرو! نیازی نیست این 2 شبیه به هم بشوند. کمی احترام به اجداد سنتی خودروها مانند این فورد عتیقه و پر کردن فاصله عمیق میان آنها و طرحهای امروزی بد نیست. باور کنید خویشتنخویش ماشینها همین طرحها هستند که طفلکیها فقط از فناوری و علوم آیرودینامیکی بیبهرهاند. در آخر اگر اینرا نگویم شب خوابم نخواهد برد: «کاش من هم در دنیای وارونه خودم یک هاتراد داشتم، عین همین فورد زبانبسته!»
دیدگاه خود را بنویسید