برندهای لوکسی که در تاریخ گم شدهاند اشرافزادههای فراموششده جوان خودرو گزارش می دهد: اینروزها هربار که نامی از خودروهای تجملی برده میشود، تنها نام چند برند به ذهن میرسد. از بنتلی و رولزرویس انگلیسی گرفته تا مرسدسبنز و میباخ آلمانی. البته شرکتهای دیگر نیز برای خود تولیداتی دارند که ادعا میکنند برای بازارهای لوکسگرایانه […]
به تاریخ صنعت اتومبیل که نگاه میکنیم، متوجه این نکته میشویم که بزرگان این حوزه کار خود را همیشه از پایه استارت زدهاند؛ یعنی آنهایی که برای خود اسمورسمی به هم زده بودند، در ابتدا به ساخت پیشرانههای درونسوز میپرداختند و سپس وارد بازی خودروسازی شدند. در 1905 میلادی، وقتی آلمانها یکهتاز مهندس قوای محرکه درونسوز و یا همان احتراق داخلی بودند، در آمریکا فقط یک شرکت بود که به چنین سطحی از علم رسیده بود؛ کمپانی کانتیننتال. این شرکت به مدت 30 سال برای شرکتهای دیگر پیشرانه میساخت. تولیدات کانتیننتال روی خودروهای سنگین، تراکتورها، تانکها و حتی هواپیماها سوار میشد. تا اینکه در 1932 تصمیم گرفت خود نیز وارد عرصه خودروسازی شود. ورود به دنیای خودرو برای این شرکت ساده نبود. آنها نمیخواستند مانند سنتیها و کلیشهها رفتار کنند. بنابراین یکراست سراغ خودروهای لوکس رفتند. آن روزها تجمل در اتومبیل تنها محدود به کابین پر از زرقوبرق میشد.
سال 1900 میلادی در میلان ایتالیا، یکی از تأثیرگذارترین برندهای خودروسازی متولد شد؛ ایزوتا فراسچینی. شرکتی که توسط 3 برادر با محوریت واردات و تعمیرات خودرو تأسیس شده بود. برادران فراسچینی که خود نیز دستی در مباحث فنی و مهندسی داشتند، تصمیم گرفتند خودروهایی با برند خود تولید کنند. اوایل کار محصولات تولیدی شرکت اغلب ماهیتی مسابقهای داشتند که البته در این زمینه اقبال چندانی به دست نیاوردند. این کمپانی چند سالی را بدون هیچ پیشرفت قابلتوجهی سپری کرد تا اینکه در 1920 با ورود یک سرمایهگذار و شریک ثروتمند، روال کاریشان دستخوش تغییرات گستردهای شد. از آن زمان فراسچینی وارد دنیای مجللها شده بود. امضای اصلی خودروهای آنها، کاپوتی کشیده با سقفی شیبدار بود. از 1924 تا 1931 کمتر متمولی را میشد در اروپا پیدا کرد که یک مدل Tipo 8A را خریداری نکرده باشد. خودروهای این شرکت علاوه بر خواص قدرت و سرعت که ویژگی اصلی شرکتهای ایتالیایی بود، از رنگبندی منحصربهفردی نیز برخوردار بودند. ایدهای که آن روزها چندان باب میل عوام نبود.
عاشقان برند آئودی بهخوبی میدانند که این برند ترکیبی است از 3 خودروساز معروف آلمانی به اسم دی.کِی.دابلیو (به زبان آلمانی دِ.کا.وِ)، واندِرر و هورش که به «اتو یونیون» معروف بودند. همه کارشناسان بر این باور هستند که استخوانبندی آئودی امروزی ناشی از مهندسی سطح بالا و اصول خودروسازی کمپانی هورش است. این شرکت که سال 1904 شکل گرفت، از همان روز اول تمرکزش را روی ساخت خودروهای لوکس گذاشت. با مقایسه تولیدات اولیه هورش و کمپانی بنز در همان روزها میفهمیم که آنچه بنز بهعنوان یک خودرو تجملی میساخت در مقابل تولیدات هورش یک شوخی بیش نبود. در سالهای 1915 تا 1920 تولیدات این آلمانی رکورد قیمت را در بازار اروپا شکسته بودند. یکی از معروفترین محصولات آنها نسخهای بود به اسم Type S که درون سینهاش یک قلب 8.5 لیتری 4 سیلندر با قدرتی 80 اسببخاری تعبیه شده بود. هورش فوق با همین قوای محرکه میتوانست به سرعتی بیش از 100 کیلومتربرساعت دست پیدا کند. رکوردی که برای یک محصول فولسایز مجلل با آن وزن سنگین، غیرممکن به نظر میآمد.
در دنیای لوکسهای آمریکایی 2 بار طوفانی سهمگین همهچیز را بههم ریخته است. یکبار از 1955 تا 1975 و بار دیگر از 1981 تا 1983. داریم درباره فعالیت یکی از رؤیاییترین برندهای خودرویی دنیا به اسم ایمپریال صحبت میکنیم که در 2 بازه زمانی صنعت خودروسازی آمریکا را بهکلی دگرگون کرده بود. اگر فورد برای مشتریان لوکسگرای خود برند لینکلن را داشت و جنرالموتورز سراغ کادیلاک رفته بود، دهه 50 میلادی نیز کرایسلر زیرمجموعهای به اسم ایمپریال را برای پوشش بازار اشرافیها در نظر گرفته بود.
این خودروساز نوگرا، پیشتاز طراحیهای خیرهکننده در حیطه محصولات تجملی بود؛ یعنی تا آن زمان تصور میشد یک خودروی لوکس باید الزاما ساده و مکعبی باشد. ولی آنچه ایمپریال میساخت بسیار جسور و درعینحال باوقار و پرابهت بود. اواخر دهه 50 بود که سیستم «پاورفلیت» تبدیل به پدیدهای جهانی شد. ایمپریال با معرفی این سیستم برای اولینبار جعبهدنده اتوماتیکی ساخت که حالتهای مختلف رانندگی توسط دکمهها مشخص میشدند. سری اول تولیدات شرکت از 55 تا 75 میلادی وارد بازار شدند که در ادامه بهدلیل هزینههای سنگین تولید و مشکلات مالی تا ابتدای سال 81 متوقف شدند.
تحلیلگران تاریخ اتومبیل بر این باور هستند که یکی از اصلیترین چالشهای طراحی یک خودرو لوکس، گلگیرها هستند. در حقیقت از نظر بصری خودروهای تجملی نمیتوانند مانور خاصی روی گلگیرها بدهند. این معضل طراحی در کمپانی کورد، تبدیل به یک هنر شده بود. در 1929 میلادی از ایندیانا، ایالتی هرگز تصور نمیشد بتواند در صنعت خودروسازی حرفی برای گفتن داشته باشد، این شرکت سر بر آورد. کورد بهخاطر وجود گلگیرهایی کشیده و تابدار، شهرتی جهانی پیدا کرده بود. با
زی زیبای فلز در روی چرخها، جلوهای خیرهکننده به تولیدات این کمپانی بخشیده بودند. یکی از پرفروشترین تولیدات این شرکت به اسم L-29 مجهز به یک پیشرانه 4.9 لیتری 8 سیلندر خطی با قدرتی 125 اسببخاری بود. این مدل میتوانست سرعت 130 کیلومتربرساعت را نیز پشت سر بگذارد. قیمت پایه نسخه فوق 3 هزار دلار بود. رقمی بسیار گزاف برای محصولات آن ایام؛ اما موفقیت این مدل به قدری بود که فروش آن از مرز 4400 دستگاه نیز گذشت. کورد یکی از اولین شرکتهایی بود که روی خودروهای لوکس از سیستم چراغ مخفی استفاده میکرد.
104 سال پیش یعنی درست در ابتدای 1913، «دوسی» متولد شد. یکی از لوکسترین برندهای تاریخ خودروسازی آمریکا. این همان دوسنبرگ است که بسیاری تصور میکنند برندی است آلمانی. این شرکت در صنعت اتومبیلسازی آمریکا بهدلیل ساخت انبوه پیشرانههای 8 سیلندر خطی، شهرت پیدا کرده بود. گفته میشود ایده اولیه استفاده از ورقهای براق استیل و کروم که این روزها نماد اصلی تجملگرایی است، کار دوسنبرگ بوده است. آنها بهقدری در این زمینه هنرمند بودهاند که حتی از رینگ با چندین میله نقرهفام نیز استفاده میکردند.
آنچه بهعنوان امضای طراحیهای این شرکت مطرح است، محل قرارگیری چرخ زاپاس است. زیر کاپوت عقب بهصورت برجسته و یا در کنار راننده، محلهایی خلاقانه که برخلاف تصور موجب زیبایی نیز میشوند. یکی از رؤیاییترین مدلهای دوسنبرگ، نسخهای بود به اسم SJ. از این مدل تنها 36 دستگاه تولید شد. پیشرانه خیرهکننده آن با حجم 6.9 لیتر قدرتی معادل 140 اسببخار تولید میکرد. قیمت این آمریکایی در دهه 30 میلادی به 19 هزار دلار هم رسیده بود.
از قلب بوفالو آمده بود. در مرکز ایالت نیویورک. او را بیشتر بهخاطر کامیونها و ماشینهای آتشنشانیاش میشناختند. حتی دستی هم در دنیای موتورسیکلتها و دوچرخهها داشت؛ پیرس-اَرو موتور کمپانی. 30 سال اول فعالیتاش را همانطور که گفته شد در حوزههای امدادی و تجاری و حملونقل تکنفری سپری کرد. در 1933 ناگهان تغییر رویه داد و تبدیل شد به رولزرویس آمریکا. حقیقت آن است که عمده شهرت این شرکت نه بهخاطر طراحیهایش بلکه بهخاطر پیشرانههای دیوانهواری بود که روی خودروهای لوکساش تعبیه میکرد. پیرس-ارو کار خود را با پیشرانههای 11.7 لیتری آغاز کرد و سپس تا مرز 13.5 لیتر نیز پیش رفت. عجیب آنکه آرایش این پیشرانههای فوقحجیم یا 4 سیلندر بودند و یا 6 سیلندر. سنت تجملگرایی در این برند بیشتر خود را با المانهای اشرافی رنگی نشان میداد؛ مانند رینگهای زرشکی و یا تودوزی زرد. تولیدات پیرس بهدلیل تجربهای که در دنیای خودروهای آتشنشانی بهدست آمده بود، دارای کیفیت و کارایی فوقالعادهای بودند.
برای خیلیها دایملر تداعیکننده شریک تجاری و یا در بهترین حالت شرکت مالک مرسدسبنز آلمان است. درحالیکه این دایملر اساسا شرکتی انگلیسی به حساب میآید. آنها برای جلوگیری از مشکلات ناشی از حقوق مالکیت معنوی، مجبور شدند که امتیاز شرکت گوتلیب دایملر را از آلمانها خریداری کنند. با اینکه شرکت در 1905 تأسیس شده بود ولی نخستین فعالیت حرفهای و مستقل آنها در زمینه خودروسازی در 1910 به ثمر نشست.
درواقع آنچه قرار است از لوکسهای دایملر گفته شود مربوط است به خودروهای جذابی که از 1930 به اینسو روانه بازار میشدند. خودروهایی که بهخاطر پیشرانههای 4.5 لیتریشان بسیار معروف شده بودند. تولیدات انگلیسیها بهدلیل ذات مهندسی آلمانی، تبدیل به یک اسطوره در اروپا شده بودند. امضای اصلی محصولات این شرکت، منیفولدهای کرومرنگی بود که از کنارههای محفظه موتور بیرون آمده بودند و به سیستم تنفس اگزوز متصل میشدند. آنچه دایملر میساخت به خاطر استفاده از متریال اصلی و تجملی، آنقدر سنگین و پهنپیکر بود که حتی پیشرانههای 105 اسببخاری نیز برایشان کافی نبود.
شاید عجیبترین فراموشی تاریخ خودروهای لوکس مربوط به همین برند رؤیایی استوتز باشد. شرکتی که اولین محصولاش را در 1911 تولید کرد ولی عمده شهرتاش را مدیون غولهایی است که در دهه 30 میلادی تولید کرده بود. استوتز سردمدار مهندسی در پیشرانههای آمریکایی بود. آنها اولین شرکتی بودند که توانستند از ساختار میلسوپاپ متغیر روی یک پیشرانه با 32 سوپاپ استفاده کنند. یکی از مشهورترین پیشرانههای شرکت نسخهای بود که با حجم 5.2 لیتر و آرایش 8 سیلندر خطی به لطف سوپرشارژر میتوانست 155 اسببخار نیرو فراهم کند.
استوتز لوکسگرایی را به سمت کلاس سدانها کشید. این اقدام بعدها از سوی بیوک و پونتیاک بهرهبرداری شد و چهاردربهای صندوقدار فوق اشرافی راهی بازار کردند. خودروهای این شرکت بهدلیل فرم خاص طراحی چراغهایشان اغلب در فیلمها و داستانها بهعنوان خودروی بدمن فیلم انتخاب میشدند. اواخر دهه 80 و درحقیقت در واپسین روزهای حیات شرکت، هنوز هم میشد سنت طراحی استفاده از چراغهای گرد و بزرگ را روی مدلهای تولیدی مشاهده کرد.
حداقل از ناماش اینطور برمیآید که برندی فرانسوی باشد. ولی درواقع لاساله خودروسازی است آمریکایی. در 1927 جنرالموتورز ناگهان تصمیم گرفت برای یکی از زیرمجموعههایش به اسم کادیلاک، یک زیرمجموعه دیگر نیز دستوپا کند. آنها اسم انتخابیشان را از یک ماجراجو و مکتشف فرانسوی به اسم «رنه رابرت کاولیه سویه دی لاساله» الهام گرفتند. درست مانند ماستنگ که شخصیت مستقل و حتی لوگو متفاوتی از فورد دارد، لاساله نیز میخواست یک عضو فوقلوکس از سازمان جنرالموتورز باشد.
تولیدات شرکت از هیچ الگو خاصی تبعیت نمیکردند؛ یعنی نه مانند آمریکاییهای اصیل کشیده بودند و نه مانند انگلیسیها پرزرقوبرق و نه مانند ایتالیاییها جسور. خودروهای آنها درست مانند خریدارانشان، عجیب و ویژه بودند. کاپوتی باریک و کشیده، گلگیرهای کوتاه و توپُر و کابینی که در اوج باکیفیتی، تقریبا بدون آپشن بود. همین چیزها کاراکتر لاساله را مرموز میکرد. ولی اتفاقا تأثیری در فروشاش نمیگذاشت. با شروع دهه 40 میلادی، جنرالموتورز دست از ریسکپذیری برداشت و این برند را از دور خارج کرد تا فضا برای اولدزموبیل بیشتر فراهم شود.
دیدگاه خود را بنویسید