مزدا میاتا با موتور فورد و ظاهری خشن اما جذاب نمادی از هیجان دنیای اتومبیلرانی است که تا حدی شما را به یاد فیلم هایی چون مکس دیوانه می اندازد شک ندارم وقتی چشمتان به عکس این ماشین ناقصالخلقه افتاده بلااستثنا با خود گفتهاید: «این دیگر چه مزخرفی است؟ از کدام جهنمی آمده؟». خجالت نکشید. […]
شک ندارم وقتی چشمتان به عکس این ماشین ناقصالخلقه افتاده بلااستثنا با خود گفتهاید: «این دیگر چه مزخرفی است؟ از کدام جهنمی آمده؟». خجالت نکشید. خود من و همکارانام هم همین را گفتیم. حالا بیایید برای سئوال مشترکمان دستکم یک جواب مناسب پیدا کنیم. باز هم نیازی نیست دنبال پاسخ بگردید. ما به جای شما پاسخ را یافتهایم. این ماشین عجیبوغریب یک مزدا میاتای زبانبسته است که دیگر کوچکترین شباهتی به سایر میاتاها ندارد. بیشتر به یک ژیان مهاری تکنیکال شباهت دارد تا مزدا میاتای خوشخرامی که ما میشناسیم. جلوپنجرهاش که کاملا با یک چیزی شبیه به فورد 32 تعویض شده و بدنه برهنهاش بیشتر به یک کاردستی زمخت خانگی میماند تا آن میاتایی که در ذهن من و شماست.
قبول داریم که در نگاه اول این ماشین عجیبالخلقه، بهنظر یک خودرو دستساز با استفاده از قطعات استوکی میآید که در فرومهای اینترنتی به فروش گذاشته شدهاند. اما حقیقت جالب این است که هر قطعهای که در ظاهر و باطن این خودرو بهکار گرفته شده، حکمتی دارد. به هر حال هدفی پشت این طراحی اَجقوَجق نشسته درست مثل همه ماشینهای هاتراد دنیا.
تامی ریچلدرفر، مالک این میاتای عجیب، آنقدرها هم که من و شما در دل به او بهخاطر سلیقه افتضاحاش بدوبیراه گفتهایم کجسلیقه نیست. بنده خدا به دنبال کودکی از دست رفتهاش میگردد. خودش هم به نیکی میداند ظاهر کاردستیاش تا چه حد غیرقابلتحمل از آب درآمده، به همین دلیل هم چندان تمایلی به رونمایی از خودرواش در فرومهایی که عضو آنها بود نداشت و این میاتای طفلی هم بههمین دلیل و بهرغم همه قابلیتهای شاهکارش از جمله دریفتهای جانانه، در فضای مجازی بازتاب آنچنانی نیافت.
تامی در کودکی عاشق ماشینهای 2 نفره و در صدرشان تریومف بود. اما در سالهای میانسالی میاتا را بهترین کاندیدا برای خلق رویای کودکی یافت، یک ماشین 2 نفره مینیمال ارزان اما تکنیکال و جذاب که دقتنظر ژاپنیها را در پس خود نهفته دارد. البته گویا تامی بارها و بارها مدلهای مختلفی از میاتا را کوبیده و از نو ساخته تا این میاتای مدل 2010 که ماشین روزمره یکی از دوستان صمیمیاش بوده، اینگونه از آب در آمده و به دلاش نشسته. مهم هم همین است که به دل تامی نشسته، من و شما چکاره هستیم که در رویای کودکی این و آن سرک بکشیم؟
انجینی که تامی برای این میاتا برگزیده یک پیشرانه بلوک کوچک فورد 302 مدل 1985 است که کاملا بازسازی شده و از یک سرسیلندر آلومینیومی و منیفولد Edelbrock همراه با یک دوجین مخلفات دیگر بهره میبرد تا ارکستر سمفونیک پیشرانههای بلوک کوچک فورد، کامل و بینقص نواخته شود. منویی که گویا از نظر تامی فقط در این رده از پیشرانههای دهه هشتادی فورد سرو میشود و بس. البته با توجه به نسبت قدرت به وزن به نظر میرسد این غذا برای جثه میاتای خشن تامی کمی سنگین باشد. ولی باز هم به ناچار باید یادآوری کنم، تصمیمگیرنده من و شما نیستیم این رویای کودکی آقای ریچلدرفر است.
انتقال قدرت این پیشرانه نیز به کمک یک جعبهدنده BorgWarner 5 سرعته دستی و کلاچهای مسابقهای فورد صورت میگیرد تا این قهرمان سرعتی که حتی درپوش موتور و جلوپنجرهاش را برای هرچه سبکتر شدن از دست داده، بتواند به سرعت برق و باد شتاب بگیرد، دریفتهای اسطورهای بزند و بتازد. البته جلوپنجره و چراغهای جلو به تناسب پیشرانه، متعلق به فورد هستند، یکی فورد رپلیکای 32 و دیگری یونایتد پسیفیک 30. هرچند این تناسب اصلا قرار نبوده از اول به این شکل پدید بیاید و نظم بهوجود آمده تقریبا با توجه به سادگی این قطعات و در حین عملیات تغییر چهره میاتا به رویای کودکی تامی تکمیل شده است.
این طرح احساسی شاید برای یک خودرو کارخانهای اصلا گزینه مناسبی نباشد، اما همین پیش بردن بدون برنامه پروژه سبب شده دست تامی در طراحی فرم رترودیزاین چراغهای عقب، طراحی بچه گلگیرها و اسپویلر دستساز و… حسابی باز باشد. یک نمونهاش هم بیتردید آینههای فورد شلبی GT350 هستند که به شکلی نمکین روی یک سطح آلیاژی متخلخل و مات پیچ شدهاند. آزادی دقیقا یعنی همین. چه چیزی بیش از این آزادی دلچسب را برای یک شیفته ماشین میتوان متصور شد؟
درست مثل قهرمانان ورزشهای رزمی که برای رسیدن به وزن ایدهآل وزنکشی پیش از آغاز مسابقات، در روزهای پایانی مانده تا آغاز مسابقات، خود را به آب و آتش میزنند تا به نهایت کاهش وزن ممکن برسند؛ میاتای فوردگونه تامی هم با اقدامات افراطی صورت گرفته آنقدر سبکوزن شده که حتی از میاتای مدل 1993 دیگری که تامی بازسازی کرده هم چند ده کیلوگرم سبکتر باشد و وقتی پشت فرماناش بنشینید، حس سواری با اسبی را دارید که قلب یک فیل در سینهاش میتپد.
داخل کابین هم درست منطبق بر انتظار ما و شما از نظر زیباییشناختی هیچ خبری نیست. اما تا دلتان بخواهد فضای داخلی این ماشین پر است از انواع احساسات ماشینی. تنها کسی این احساسات را درک میکند که از کودکی عاشق ماشینهای مسابقهای باشد. چوب دور فرمان، گوی قرمز رنگ سردنده، نشاندهندههای خوشهای و دستساز برنجی، رولبار کابین، ترمزدستی هیدرولیک و صندلیهای Sparco درست همان حسی را به راننده و سرنشین منتقل میکنند که باید انتقال بدهند. بدون کوچکترین کم و کاست. پس بهسادگی میتوان نتیجه گرفت علیرغم ظاهر نازیبا، در باطن، دستپخت تامی ریچلدرفر کاملا به قاعده است.
مانند همه هاترادها، تغییرات و بلند پروازیهای این ماشین نیز قرار نیست به همینجا ختم شود. قرار است این ماشین تا بینهایت قدرت بگیرد و چندین و چند عمل جراحی زیبایی-البته به زعم تامی- را پشت سر بگذارد. البته باز هم نمیتوان به همین راحتیها پیشبینی کرد، با اعمال این تغییرات نیز عطش تامی فرو خواهد نشست یا خیر. برای مثال سقف فستبک و پنل آلومینیومی برای بدنه تنها بخشی از برنامههای آینده تامی برای این خودرو هستند. بههرحال تامی خودش هم اعتراف میکند که برای پروژه این میاتای 2010 نه هدفی دارد و نه پایانی متصور است. گویا با خودش قرار گذاشته تا چرخ زندگیاش میچرخد، چرخ بلندپروازی میتا را نیز بچرخاند. پس بچرخ تا بچرخیم تامی ریچلدرفر!
دیدگاه خود را بنویسید