شاید برای آن دسته از طرفداران مجله تخت گاز که علاقه به هنر هفتم (سینما) دارند، دیدن این اثر شاهکار سینمایی ساخته سال 2019 که روایتی از تاخت و تاز بین دو کمپانی معتبر و قدیمی صنعت خودرو یعنی فورد و فراری است و از قضا بر حسب واقعیت جاری در آن برهه زمانی ساخته شده است، خالی از لطف نباشد .
به گزارش اختصاصی پایگاه خبری جوان خودرو به نقل از مجله تخت گاز
شاید برای آن دسته از طرفداران مجله تخت گاز که علاقه به هنر هفتم (سینما) دارند، دیدن این اثر شاهکار سینمایی ساخته سال 2019 که روایتی از تاخت و تاز بین دو کمپانی معتبر و قدیمی صنعت خودرو یعنی فورد و فراری است و از قضا بر حسب واقعیت جاری در آن برهه زمانی ساخته شده است، خالی از لطف نباشد . من هم به عنوان یکی از میلیون ها عاشق سینما تلاش کردم برداشت و تحلیلی کوتاه برای شما نگارش کنم.
در آن روزها که هنری فورد دوم در آمریکا در نهایت ثروت و غرور با آن همه پرسنل شیک و پیک و اتو کشیده اش روی صندلی های تجملی خود در آمریکا لم داده بود و تک بعد گرایی و تجملگرایی افراطی و القا نگاه بالا به پایین گرایانه نسبت به مصرف کننده: ((راننده فورد باید در حدش باشد)) در سراسر کره زمین را تبلیغ می کرد، یکی از مدیران باهوش تر فورد داشت محبوبیت و موفقیت فراری ارزان تر را بررسی می کرد. به قول خودشان قیمت ماشین های فراری هزینه دستمال های نظافت شخصی ماست که مثلا فراری خیلی از ما پایین تر است. این موضوع که همیشه ملعبه و مضحکه قشر ثروتمند فورد سوار بود، به مرثیه ای تلخ از پایان امپراطوری فورد در دل مردم برای هنری دوم تبدیل شد .آنهاکار را به میدان مسابقه کشاندند و بیست و چهار ساعته معروف شدند ؛ جایی که جولانگاه بی چون و چرای خودروهای فراری بود، با قهرمانی های زیبا، نه تنها قلب جوانان سراسر اروپا، که دنیا را تسخیر کرده بودند .ایده استخدام تنها راننده آمریکایی کارول شلبی (با بازی مت دیمون) بازنشسته شده و طراح فعلی ؛ با دوست صمیمیش کن مایلز (کریستین بیل) آغازی به پایان ناکامی فورد به نظر می رسید . این دو دوست دو نخبه بودند، اما از دو سطح اجتماعی متفاوت به فاصله فورد و فراری!
برای شرکت کردن فورد در مسابقات با خودروی جدید شروع به خلق خودروی مسابقه ای سریع و فنی کردند. فورد با تکیه بر غرور و پرستیژ افراطی اش، به مایلزِ مُندرس و ژنده پوش اجازه رانندگی نداد . در ادامه راننده های ژیگول منتخب مدیران در گام های نخست چیزی جز شکست برای فورد به ارمغان نیاوردند . شلبی که باید بار مسئولیت این شکست را به عنوان ایده پرداز و طراح به تنهایی به دوش می کشید از تجربه و مشاهدات خود به خودرو دریافت که نه غرور کمپانی و نه هزینه های هنگفت برای ساخت، نه مهندسی سازه خودرو و فنی بی نقص و نه آرم و لوگو بزرگ فورد نمی تواند خودروی هنری دوم را در قامت قهرمان از خط پایان عبور دهد.
اینها به تنهایی کافی نبود ؛ رمز موفقیت از دید شلبی راننده بود که این تفاوت را ایجاد می کرد و چه کسی بهتر از مایلز، رفیق گرمابه و گلستان و مورد اعتماد ترین و کار بلد ترین راننده ای که می شناخت . در جایی مایلز اعتقاد خودش از یک رانندهحرفه ای را این گونه شرح داد: “در فشار پدال هاست که راننده زجر و خوشحالی و آستانه تحمل خودرو را درک می کند. در لایه های این ادراک در جایی که دور موتور به هفت هزار می رسد آنجا نقطه صفر است ؛ یک خلصه کامل و عمیق …؛ جایی که می توانی خود را بیابی و آن طور که دلت می خواهد خودرو را به سوی خواسته ات سوق دهی.”
مهارت و عشق و اطمینان و در عین حال تفاوت های شخصیتی این دو دوست، در نهایت میراثی برای فورد به جا گذاشت که نه تنها خط پایان را برای چند سال؛ که قلب عاشقان خودرو را برای همیشه در جایگاه نخست تسخیر کرد . اما همیشه وقتی شرایط رو به ارتقا است و قله های آمال یکی یکی فتح می شود دست زمانه، بی رحمی و ذات طبیعت را به منصه ظهور می گذارد.
تپش بالا و ناراحتی قلبی شلبی (که دلیل بازنشستگی زود هنگامش هم شده بود) باعث توقفش از جاده زندگی نشد اما ترمزهای ماشین فورد برای مایلز دیگر زیر پایش را سفت نکرد و ایستگاه پایانی زندگی را برایش رقم زد . اما نسیم دوستی عاشقانه و نهادینه آنها از چرخ تا سپر و دنده خودرو فورد همیشه بر روح و روان مصرف کنندگان، دلدادگی و روزهای درخشان را درست زمانی که تخت گاز به سوی مقصد رهسپارند تا ابد نوازش خواهد کرد .
نوشته: آرش اسماعیلیان
انتهای پیام/
دیدگاه خود را بنویسید