بررسی فنی رنو کپچر، آتش خاموش مد در دنیای امروز نقش پررنگی بازی میکند. هر اتفاقی که میافتد، هر رفتاری که بروز میکند یا هر ظاهری که در جامعه مرسوم میشود، وقتی به مد میچسبد گویی برای خود توجیه مناسبی پیدا کرده، حتی اگر یک نیاز واقعی نباشد. بیش از یک دهه پیش تب […]
مد در دنیای امروز نقش پررنگی بازی میکند. هر اتفاقی که میافتد، هر رفتاری که بروز میکند یا هر ظاهری که در جامعه مرسوم میشود، وقتی به مد میچسبد گویی برای خود توجیه مناسبی پیدا کرده، حتی اگر یک نیاز واقعی نباشد. بیش از یک دهه پیش تب خودروهای هاچبک هر روز داغ و داغتر میشد و آتشبیار این معرکه خودرویی نبود جز پژو 206 که روی شانههای پراید هاچبک ایستاده بود. در مقابل از اواخر دهه 80 تب شاسیبلندهای شهری بالا گرفت و کراساوورهای کرهای و بعضا ژاپنی تبدیل شدند به آمال و آرزوی جوانان هاچبک پسند چند سال گذشته. اما در این میان یک مشکل بزرگ وجود دارد. قیمت شاسیبلندها برای بسیاری از هاچبک سواران بالاست و در عین حال عدهای وجود دارند که هم دلشان میخواهد پشت فرمان یک هاچبک طی طریق کنند و هم ژست سواری با یک شاسیبلند را بگیرند! نیازسنجی بازار با شناخت این نیاز یک راهحل تازه پیش روی بازارهای مدگرا قرار داده، مینیکراساوور! دیگر خودتان به راحتی میتوانید حدس بزنید چه در انتظار شماست. یک هاچبک قدبلند!
یکی از ستارههای پرفروغ این کلاس در بازار ایران و حتی جهان کپچر یا همان رنو کلیو قدکشیده است. تب هاچبکهای شاسیبلند که با حضور کپچر، تیوولی، لیفان ایکس50 و… حسابی داغ شده، ما را بر آن داشت یک روز کامل را با یک دستگاه رنو کپچر بگذرانیم و از تجربه «مینیکراساوورسواریمان» با این رنو که در برخی بازارها با نام سامسونگ QM3 شناخته میشود و در شهر وایادولید اسپانیا به تولید میرسد، برایتان چند کلمهای بنویسیم.
یک رنو چاقالو و در عین حال کوچک را میبیند که مثل بچههای پنجم دبستان تازه اندکی قد کشیده. شیطنت از فرم کشیده چراغها و رنگآمیزی جذاباش میبارد و آرم الماسمانند رنو روی جلوپنجرهاش یک اطمینانخاطر دلچسب را به چشمهای انسان تزریق میکند. حال وقتی به این نشان زیبا و چراغهای جذاب و هیجانانگیز، مجموعه چراغهای روشنایی در روز و پروژکتروها را که توسط یک قاب ظریف کرومی از سایر بخشهای سپر جدا شده بیافزایید، چاشنی هیجان نیز به این اطمینانخاطر افزوده خواهد شد. راستش را بخواهید این کلیو قدبلند با آن سقف نارنجی و بدنه مشکی حسابی جلب توجه میکند، تا جاییکه گاهی حین راندن آن از شدت نگاههای پرسشگری که روی شما متمرکز شدهاند، کلافه خواهید شد.
کپچر در نماهای جلو و جانبی جذاب و عضلانی است، اما برخلاف سایر نماها، در عقب شباهت چندانی به یک شاسیبلند و حتی کراساوور ندارد و بیشتر به هاچبکهای تندوتیز اروپایی شبیه است. چراغهای کوچک قرمزرنگ که در مرکز خود میزبان چراغ سفید دنده عقب هستند، به همراه نشان نسبتا بزرگ رنو و قاب بالایی کرومی و جذاب پلاک خودرو که نوشتهCaptur به صورت برجسته روی آن نقش بسته، موارد قابل عرض نمای ساده عقب خودرو هستند.
حالا بیایید نگاه اول را بگذاریم کنار و وارد کابین بشویم. کپچر به رسم محصولات رنو در قرن جدید از یک کارت به جای سوئیچ بهره میبرد که میتوان آنرا نمونه تکاملیافته سوئیچ مگان قلمداد کرد. برای ورود به خودرو مانند همه خودروهای کیلس همراه داشتن این کارت کفایت میکند و با فشردن دکمه مشکیرنگ روی دستگیره میتوانید قفل درها را باز کنید.
درب سبک خودرو را به آسانی باز میکنیم و به سادگی روی صندلی راننده قرار میگیریم. با هزار زور و زحمت و به یاری یک سیستم مکانیکی قدیمی، ارتفاع، حالت پشتی و فاصله پاهایمان تا پدالها را تنظیم میکنیم. در این میان دستیابی به حالت مناسب پشتی صندلی که مانند پژو 405 با چرخاندن یک چرخدنده در سمت راست راننده و سمت چپ شاگرد صورت میگیرد، از عذابآورترین مراحل این فرآیند است. نشیمن صندلیها راحت است اما نمیتوان آنها را در نوع خود بهترین دانست. روکش زیپی صندلیها نیز که هماهنگ با رنگ بدنه به 2 رنگ مشکی و نارنجی رنگآمیزی شده جذاب و دلنشین از آب درآمده. فضای پا و سر مناسب است اما درصورتیکه سرنشینان جلو قدی بالای 180 سانتیمتر داشته باشند، فضای صندلیهای عقب تا حد زیادی تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
نگاهی به فضای کلی داشبورد میاندازیم. روح کلیو در کابین موج میزند. همانگونه که از یک رنو انتظار میرود، فضا کاملا ارگونومیک، ساده و در عین حال دلپذیر طراحی شده. کیفیت متریال داشبورد مناسب است و استفاده از قطعات پلاستیکی به رنگ و طرح مشکی پیانو در بخشهای مختلف داشبورد، کابین را مرغوبتر از آنچه که در واقعیت هست و حتی یک رده بالاتر از کرهایها نشان میدهند. همانند مگان یک شیار باریک برای قراردادن کارت در کنسول مرکزی داشبورد کپچر به چشم میخورد اما مانند این خودرو اجباری به قرار دادن کارت درون آن برای استارت زدن نیست و صِرف همراه داشتن کارت برای استارت و حرکت با خودرو کفایت میکند. البته درصورتیکه کارت را درون شیار قرار دهید، خودرو با روشن کردن نشاندهندهها و سیستم صوتی 7 اینچی حضورتان را خوشآمد خواهد گفت.
غربیلک فرمان همانند سایر محصولات رنو کاملا جذاب، خوشدست و اسپرت است و نوید یک رانندگی جذاب و بیدغدغه را میدهد. نشاندهنده که ترکیبی از نمایشگرهای دیجیتال و عقربهای است، گرچه زیبا و کمنقص به نظر میرسد اما خیلی زود جذابیت خود را از دست خواهد داد. انگار یک چیزی کم دارد که هرچه فکر میکنیم نمیدانیم چیست. شاید هم فرم ساختارشکنانه و نمایش دیجیتالی سرعت در بیضی مرکزی نمایشگر دلیل چنین احساسی باشد، یا حتی بیسلیقگی ما این احساس را رقم زده، کسی چه میداند؟
صبح یک روز آفتابی خودرو را از مالک تحویل گرفتیم و قرار گذاشتیم تا شب آن را در اختیار داشته باشیم. بر همین اساس فرصت مناسبی فراهم آمد تا در یک روز گرم تابستانی خودرو را در شرایط مختلف مورد آزمون قرار دهیم. از مسیرهای بزرگراهی گرفته تا جادههای باریک اطراف تهران، از کوچهباغهای شمال شهر تا خیابانهای فراخ غربی و ترافیک فشرده مرکز شهر.
دکمه استارت را که میفشارید موتور با یک صدای خفیف بیداریاش را اعلام میکند و جالب است که در حالت خلاص دور موتور از 1000 بالاتر نمیرود تا هم سوخت خودرو هدر نرود و هم محیطزیست سالمتر بماند. در اینجا ذکر این نکته خالی از لطف نخواهد بود که شعبه اسپانیایی رنو که این خودرو را به تولید میرساند به شدت به قواعد زیستمحیطی پایبند است و 16 درصد پلاستیکهای بهکاررفته در این خودرو از پلاستیکهای بازیافتی هستند!
سردنده سبک خودرو را با فشردن دکمهای که در جلو آن قرار دارد به عقب کشیده، روی حالت D قرار داده و به راه میافتیم. شتابگیری اولیه خودرو با توجه به حجم اندک پیشرانه که عدد 1200 سیسی را نشان میدهد و حضور توربو در دورهای بالای 2000 RPM چندان امیدوارکننده نیست. مخصوصا زمانیکه حرکت را روی یک سطح شیبدار آغاز کنید، لرزش و تاخیر خودرو در حرکت علامتسئوالهای بسیاری را در ذهنتان پدید خواهد آورد. اما کمی صبر کنید، به محض ورود توربو و بلند شدن صدای سوت جذاب آن این تاخیر اولیه از یادتان خواهد رفت و اخم گره خورده به ابروهایتان جایش را به لبخند رضایت میدهد. هرچند در نهایت کپچر برای اینکه از سرعت صفر به 100 کیلومتربرساعت برسد به 11.1 ثانیه زمان نیاز دارد. البته آزادشدن گشتاور تولیدی پیشرانه (که از بسیاری از رقبا بالاتر است) در دورهای پایین گاهی به فریاد کپچر میرسد و ناگهان زور و کشش آنرا افزایش میدهد.
پیشرانه 4 سیلندر 1.2 لیتری (با کد TCE120) و مجهز به توربوشارژر کپچر 1180 کیلوگرمی، 120 اسببخار قدرت در دور موتور 4900 و 190 نیوتنمتر گشتاور را در دور 2000 تولید میکند و میتواند این خودرو را به نهایت سرعتی معادل 192 کیلومتربرساعت برساند. شتاب ثانویه خودرو در مسیرهای کوهستانی و جادهای همچنان عالی یا مانند اینها نیست اما کار راننده را راه میاندازد و با وجود بادیرول اندک در مسیرهای مارپیچ، جای گله چندانی باقی نمیماند. کپچر در مسیرهای پرپیچوخم نیز همچنان به اصطلاح توی دست باقی میماند، به هر صورت نباید فراموش کنیم که با یک مینیکراساوور شهری دیفرانسیل جلو طرف هستیم نه یک اسیووی فولسایز! اما راندن این کلیو قدبلند در مسیرهای بزرگراهی به لطف جعبهدنده 6 سرعته دوکلاچه و شتابگیری ناگهانی در دورهای میانی، جذاب و امیدوارکننده است. هرچند گیرباکس خودرو در ترافیک گاهی کند عمل میکند و برای شتابگیریهای ناگهانی ترجیح خواهید داد دنده را روی حالت تیپترونیک قرار بدهید.
به مسیرهای ترافیکی که میرسیم، ارتفاع نسبتا بلند کپچر خود را بیشتر نشان میدهد و احساس بهتری از تسلط بر مسیر را به راننده منتقل میکند. همچنین به لطف فرمان برقی، نرم و دقیق کپچر پارک خودرو و جابهجاییهای متعدد که متاسفانه به جزء جداییناپذیر ترافیک تهران بدل شده، بسیار ساده صورت میپذیرد. قفل تا قفل فرمان کپچر 2.7 دور و شعاع چرخش این خودرو 10.4 متر است. پارک کردن خودرو نیز بهرغم دید نهچندان مناسب عقب به کمک سنسور پارک و دوربین دید عقب اگر نگوییم راحت، قابل قبول است؛ هرچند عملکرد سنسورها چندان دقیق نیست، صدای آنها بسیار آهسته است و حین حرکت با دنده عقب مانند برخی از خودروها صدای سیستم صوتی بهصورت خودکار قطع نمیشود. شاید ذکر این نکته در این بخش خالی از لطف نباشد که در کپچر میتوان سنسورها را در صورت عدم نیاز به آنها خاموش کرد!
در مجموع کپچر را باید به مثابه تب تند یا یک شراره آتشین قرمز دانست که به سبب کوچکیاش خیلی زود خاموش میشود، اما همچنان در خاطر انسان، آتشی دلافروز و زیباست! خودرویی با کارکرد ایدهآل برای رانندگی شهری و نسبتا ناامیدکننده برای مسیرهای خارج از جاده و سفرهای طولانی. خصوصا که در مسیرهای ناهموار عملکرد سیستم تعلیق این خودرو در جذب ناهمواریها چندان قابل دفاع نیست و برای سرنشینان صندلی عقب مشکلساز خواهد شد؛ افزون بر این صندوق بار این خودرو با حجم 377 لیتر ظرفیت زیادی برای چمدانهای 4 سرنشین ندارد. اما برایمان جالب است که بنا بر گفته مالک خودرو ارگونومی مناسب، مصرف سوخت اندک، توان حرکتی قابلقبول در آزادراهها و… سبب شده او 4000 هزار کیلومتر را طی 9 روز با این خودرو و کمترین میزان خستگی بپیماید و ناملایمات مسیر و حجم اندک پیشرانه کپچر چندان کاماش را تلخ نکند.
سئوال خوبی است نه؟ کار آدم را یکسره میکند. در این بخش خیال آنهایی را راحت خواهیم کرد که به دنبال خرید یک خودرو از باشگاه 100 میلیون تومانیها هستند و هنوز نمیدانند چنین خودرویی به کارشان میآید یا خیر. اولین نکته درخصوص کپچر ظاهر شورانگیز و جذاب آن است. پس اگر با این رقم به دنبال تمایز صرف هستید چشمانتان را ببندید و بروید به یکی از نمایندگیهای ایرانخودرو.
مورد دوم را میتوان مصرف سوخت ایدهآل این خودرو دانست. 5.4 (در برخی منابع 5.9) لیتر در هر صد کیلومتر به صورت ترکیبی که با بنزین ایران و کولر روشن در روز آزمون به حدود 6 تا 6.5 لیتر رسید، رقم قابلقبولی است و به کار کسانی میآید که میخواهند از کپچر برای عبورومرور روزمره خصوصا در کلانشهرها استفاده کنند، شاید هم به همین دلیل باشد که باک کپچر تنها 45 لیتر حجم دارد. جالب است که در کپچر دکمهای برای فعال کردن رانندگی اقتصادی یا به اختصار ECO نیز وجود دارد که با فشردن آن برخی از عملکردهای خودرو مانند سیستم ایرکاندیشن تحت تاثیر قرار میگیرند، تا خودرو باز هم سوخت کمتری مصرف کند! البته شاید بد نباشد در اینجا بار دیگر مانورپذیری مناسب و تسلط خوب بر خودرویی با طول 4122، عرض 1778 و ارتفاع 1566 میلیمتر در ترافیکها را یادآوری کنیم.
مورد بعدی را میتوان در ایمنی بالای این خودرو دانست. دریافت 5 ستاره ایمنی از موسسه معتبر ایمنی اروپا EuroNCAP به همراه ترمزهای توانمند علیرغم بهرهگیری از ترمزهای کاسهای در عقب، 4 عدد ایربگ و سامانههای مختلف کمکی ترمز همچون ABS، EBD و EBA؛ از کپچر یک مینیکراساوور قابل اعتماد و ایمن ساختهاند.
آپشنهای رنگ و وارنگ برایتان اهمیت دارد؟ وقتی قصد دارید رقمی حدود 100 میلیون تومان هزینه کنید، توقعتان از آپشن هم بالا میرود؟ اگر پاسخ شما به این پرسشها مثبت است، پیشنهاد میدهیم به سراغ گزبنههایی چون کپچر نروید. این خودرو در آپشن اصلا دست و دلباز نیست و حداقل در مدلهای 2015 و 2016 خبری از آپشنهایی چون سقف پانورامیک یا دستکم سانروف، گرمکن و سردکن صندلیها، کنسول وسط، ترمزهای 4 چرخ دیسکی، سیستم تهویه مطبوع دوگانه، گرمکن فرمان، روکش چرمی صندلیها و سیستم صوتی توانمند نیست. در این خودرو تنها میتوانید به کنترل سیستم صوتی از روی فرمان، کروزکنترل، نمایشگر میزان باد لاستیکها TPMS، 4 عدد ایربگ، استارت دکمهای و… دل خوش کنید و چندان خبری از آپشنهای دستودلبازانه کرهایها نیست.
البته قرار است در مدلهای 2017 کپچر کنسول وسط، گرمکن، روکش چرم صندلیها و… به آپشنهای کپچر اضافه شوند، اما باز هم این آپشنها برای چنین خودرویی کافی به نظر نمیرسد.
گرچه عملکرد ترمزهای خودرو کاملا قابلقبول و مانند همه محصولات رنو قابل دفاع است اما استفاده از ترمز کاسهای در عقب برای خودرویی با این قیمت چندان مناسب نیست. سیستم صوتی کپچر نیز گرچه از محصولات الجی انتخاب شده اما بسیار ضعیف است، چه در کیفیت تصویر و تعداد پیکسلها و چه در کیفیت تاچ و صدا!
مالک خودرو میگوید کیفیت شتابگیری اولیه خودرو در ابتدا چندان مسئلهساز نبوده اما به مرور زمان بر لرزش و کندی عکسالعمل خودرو به فشردن پدال گاز در سربالاییها افزوده شده. مشکلی که به علت کیفیت نامناسب بنزین ایران دامن همه خودروهای توربو را میگیرد و در این خودرو به دلیل حجم کمتر پیشرانه عیانتر است.
علاوه بر همه این موارد مالک خودرو چندان از خدمات پس از فروش رضایتی ندارد. مالک گرچه از روی گشاده و پذیرش خارج از نوبت این خودرو در نمایندگیهای ایرانخودرو تعریف میکند، اما از کمبود قطعات یدکی و حتی تسلط اندک نمایندگیها بر جزئیات فنی نالان است. مالک این خودرو میگوید در سفر 4000 کیلومتری به جنوب کشور لاستیک عقب خودرو پنچر شده و او به ناچار با مراجعه به یک تعمیرگاه عادی اقدام به پنچرگیری کرده است. متاسفانه در این حین سنسور باد لاستیک آسیب دیده و پس از مراجعه به نمایندگی تهران، کارشناسان از وجود چنین قطعهای ابراز بیاطلاعی کردهاند و مالک خودرو به ناچار آنرا از بازار آزاد تهیه کردهاست! علاوه بر این گویا سایز لاستیکها (205/60 R16)، مالک را برای تعویض لاستیک پاره عقب به دردسر انداخته! و در نهایت او ناچار شده لاستیکهای عقب را به جای بریجستون فابریک با کومهو تعویض کند و جالب است این سایز لاستیک را حتی خود نمایندگی نیز نداشته!
همچنین موجود نبودن روغنموتور اِلف مخصوص پیشرانه توربو در نمایندگی، مالک خودرو را به ناچار روانه تعویضروغنیهای سطح شهر کرده و در نهایت با جستوجو و صرف هزینهای در حدود 300 هزار تومان روغن و فیلترهای خودرو تعویض شدهاند.
باورکنید آخر شب که میخواستیم خودرو را تحویل مالک بدهیم، دوست داشتیم زمان از حرکت بایستد یا حتی به سرمان زد این دوست هیجانانگیز فرانسوی-اسپانیایی را پیش خودمان نگه داریم و بگذاریم خودرو خودمان دست مالک بماند! ولی چارهای نبود. امانت را باید پس داد. سرانجام زیر نور مهتابی پارکینگی که کپچر در آنجا خانه داشت از آن جدا شدیم اما خاطره یک روز جذاب با این رنو استایلیش را برای همیشه همراه خود از آن پارکینگ خارج کردیم.
خب، میرسیم به پرسش نهایی! بالاخره کپچر بخریم یا نه؟ پاسخ به این سئوال کار چندان سادهای نیست. چراکه موارد بسیاری در آن دخیل هستند، اما اگر نظر ما را میخواهید، با تمام احساسمان میگوییم با خرید این خودرو آنچه بهدست میآورید بیش از پولی است که در این بازار برای خودرویی تا این اندازه هیجانانگیز پرداختهاید. البته منظورمان اصلا آپشنها نیست. بلکه تمایز و تفاوت این خودروست که شاید با یک بیتل یا مینیکوپر 200، 300 میلیون تومانی برابری کند.
اما در نهایت اگر بخواهیم کپچر را با منطق پیشنهاد بدهیم باید بگوییم، چنانچه به دنبال یک خودرو زیبا، متفاوت و جذاب برای رانندگی روزانه شهری میگردید، کپچر میتواند یکی از بهترین انتخابها باشد ولی درصورتیکه زیاد با خودرو شخصی سفر میکنید، عاشق مسافرت به مناطق کوهستانی هستید و خلاصه رانندگیتان بیشتر در جادههاست تا اتوبانها و معابر شهری، شاید بهتر باشد بروید به دنبال یک سدان کلاس C با قدرت مناسب که در این بازه قیمتی فراوان است.
دیدگاه خود را بنویسید