پایگاه خبری رسمی خودرو و صنایع وابسته
شماره مجوز ۸۲۱۸۶ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

نیما شاهرخ شاهی

یک ساعت رانندگی در خیابان های تهران با نیما شاهرخ شاهی

نه همین ماشین زیبا است نشان آدمیت خاطره علی نسب عکس: علی رنجبران به نقل از مجله تخت گاز “تمرین رانندگی ام در پیست ترک نمی شد.سعی می کردم همه فوت و فن رانندگی را از بر شوم.اما این روزها به خاطر دغدغه های مهندسی و بازیگری زمان پیست رفتن را ندارم,اما پیشنهاد میدهم هر […]

javankhodro
شنبه - ۱۷ مرداد ۱۳۹۴

نه همین ماشین زیبا است نشان آدمیت

خاطره علی نسب
عکس: علی رنجبران

به نقل از مجله تخت گاز

“تمرین رانندگی ام در پیست ترک نمی شد.سعی می کردم همه فوت و فن رانندگی را از بر شوم.اما این روزها به خاطر دغدغه های مهندسی و بازیگری زمان پیست رفتن را ندارم,اما پیشنهاد میدهم هر جوانی می خواهد دستی بکشد و راندن با سرعت بالا راتجربه کند به پیست برود نه در خیابان ها پا روی گاز بگذارد. “این جمله ها را مهندس جوان در حالی می گوید که دیگر مردم او را به عنوان بازیگر موفق می شناسند نه یک مهندس عمران پر کار. نیما شاهرخ شاهی یک ساعت همراهمان می شود وبا ماشین اش در خیابان های تهران می راند و از دلبستگی هایش به ماشین و مشکلات رانندگی در شهرش می گوید. از حساسیت هایش,از اینکه روی اتومبیل اش تعصب داردو به خاطر یک مشکل فنی به ماشین اش لگد نمی زند و در کاپوت نمی کوبد.مقابلت می نشیند و بی رو در بایستی از دل پرش می گوید از فرهنگ رانندگی در شهرش که در ذهن بعضی از شهروندان فراموش شده است.از مدل ماشین که این روزها با آن آبرو می خرند.

مقصد رسیدن به بنز و بی ام و نیست

به یاد دارم چقدر بیزار بودم از گفتگو هایی که ختم می شود به رنگ لباس و غذای مورد علاقه و از این نوع رویکرد ها.به نظر من هنرمند با کارهایی که ارائه می دهد حرف از سلایق اش زده و نیازی به مصاحبه هایی در عرصه این گونه علایق نیست.اما انجا که بحث,بحث تخصصی باشد حرفی برای گفتن دارم.اگر قصد ریشه یابی باشد باید حرف زد.از دلبستگی های ادم به ماشین عصر مدرن حرف زدن ریشه ای است.نگاه به روانشناسی این حس و سلیقه ها برایم جالب است.اینکه پای ماشین های مورد علاقه ام را به میان بکشم و بگویم چرا؟ می تواند جزو بحث های تخصصی باشد.قرض گفتن از بنز ومقصد تبلیغ بی ام و نیست.می خواهم درباره حس انسان نسبت به اتومبیل صحبت کنم نه اینکه از مدل ماشین ام بگویم.روانشناسی علاقه به ماشین,رفتار با آن وبه چالش کشیدن مزیت و مشکلات این حیطه می تواند خیلی مسائل را بازگو کند.

نیما شاهرخ شاهی

حکایت دل آدمی و اهن

کلمه آهن پرست باب شده است.اما از علاقه به اتومبیل تا آهن پرستی فرسنگ ها راه است. زیاد تخصصی نیست اینکه بگویم آدم ها را می شود از روی مدل ماشین ان ها شناخت چون شاید کسی فلان ماشین را بپسندد اما شرایط مالی ایجاب کند مدلی دیگر سوار شود.از قدیم گفتند به چیزی که دل ندارد دل نبند.می خواهی دل نبندی اما انسانی و دل داری.به نظر من انسان موجودی است که دل بسته می شود.چه به ماشین و چه یک لپ تاپ.خیلی از دوستان را دیدم که با این حال که جوان هستند ماشین قدیمی سوار می شوند و تعصب شدیدی نسبت به ماشین شان دارند.در مقابل میانسال هایی را هم دیدم که جدیدترین اتومبیل های بازار را ترجیح می دهند.خانم هایی که ماشین امریکایی دهه 70 و 80 سوار می شوند و مردانی که ماشین اتوماتیک خریداری می کنند و اصلا هم دل به ماشین های قدیمی نمی دهند.این انتخاب ها بستگی دارد به طرز فکر و علاقه ان ها.هر کدام در انتخاب اتومبیل,اساس هایی برایشان مهم و پر رنگ است.

اتومبیل من,سلیقه من است!

در جوانی ام ماشین بازی های زیادی داشتم.اما ریشه یابی نمی کردم که این دلبستگی از کجا می آید!چرا بیشتر جوان ها ماشین باز هستند؟چرا گاهی انسان ها را از روی مدل ماشین هایشان تخمین می زنند؟حتی اینکه چرا فلانی عاشق ماشین لوکس قدیمی است و آن یکی دیوانه ماشین هایی که جدیدترین ابشن ها را دارند.این سلیقه ها ریشه ای است.من هم ماشین های زیادی عوض کردم تا به این مدل ماشین رسیدم اما در هردوره زندگی ام ماشین مورد علاقه ام را سوار شدم.به نوعی باید بگویم اگر زمانی کوپه سوار می شدم دوست اش داشتم.یا خریدارش می شدم و یا نه.از هر زاویه که نگاه کنید اتومبیلی سوار نمی شدم که علاقه ای به ان نداشته باشم.اگر از لحاظ مالی نتوانم خریدارش باشم ترجیح می دهم پیاده باشم تا سوار ماشینی که سلیقه ام نیست شوم.

خریدارشان شدم

تا امروز بیشتر ماشین های شاسی بلند سوار شدم .چند سال پیش رونیز خریدم و مدتی با ان راندم اما در همان سال چشمم کوپه قرمزی را گرفت.نه اینکه از رونیز راضی نباشم بلکه می خواستم راندن با یک کوپه را هم در خیابان ها تجربه کنم.به هر حال خواسته یا نخواسته عاشق آن کوپه شدم.همراه خوبی بود. بعد ها سانتافه مشکی خریدم.دوره ای گذشت.پرادو سفید چهار در,هم چند صباحی اتومبیل ام بود.رسیدم به پرادو دو در. در کل با اتومبیل های دو در بیشتر دوست هستم.یک سالی هم می گذرد که بی ام و مدل X3 دارم.آن هم رنگ مشکی.ماشین خوبی است.در خیابان ها جایم نمی گذارد. هر مدل ماشینی که سوار شدم بیشتر در رنگ های مشکی ,سفید و قرمز بودند.این سه رنگ را در انتخاب ماشین ترجیح می دهم.

نیما شاهرخ شاهی

از مشکلات فنی سر در می آورم

مهندس عمران هستم .در دانشگاه رشته فنی خواندم.به خاطر همین در بیشتر اوقات از مشکلات فنی ماشین سر در می اورم.برای مثال می فهمم صدایی که از ماشین می آید می تواند از کدام مشکل فنی باشد.اما در بیشتر اوقات خودم آچار به دست نمی شوم مگر اینکه مجبور باشم.فکر می کنم کار را باید به کار بلد سپرد.شاید من با باز کردن یک مهره یا سرک کشیدن در موتور آن باعث شوم مشکلات دیگر هم برای ماشین پیش بیاید.بهتر است اگر مکانیکی را دقیق نمی دانم زیاد روی حل مشکل فنی ماشینم پا فشاری نکنم.مخصوصا ماشین هایی که احتیاج به تعمیر کار تخصصی دارند و باید به دست نمایندگی و یا تعمیر کار حرفه ای سپرده شوند.بی ام و یکی از همان ماشین ها است که شاید مکانیکی که در تعمیر لند کروز خبره است در تعمیر آن خوب عمل نکند و آنجا است که فکر می کنیم مشکل ماشین حل شده اما ده ها مشکل دیگر برای اتومبیلمان پیش می آید.من هر چقدر هم در حیطه مکانیکی وارد باشم نمی توانم در حد یک مکانیک ماهر مشکل ماشین را حل کنم همانطور که یک مکانیک قهار هم نمی تواند سر پروژه های ساختمانی که من کار می کنم بیاید و ماهرانه در حیطه عمران و ساختمان سازی عمل کند.باید حواسمان باشد ماشینمان را به دست کار بلد بسپریم.

مهم است چه سوار شوی؟

مشکل اینجا است که خیلی ها عقل شان به چشم شان است.این را قبول ندارم که به خاطر مردم مدل ماشینم بالا باشد اما می دانم نگاه جامعه چیست.دوست داری ماشین خوب سوار شوی چون مردم به گونه ای دیگر نگاهت می کنند.این حرف بر گرفته از ذات من نیست اما ذات جامعه امروزی مان است. نگاه ها باید عوض شود اما می گویم به نظر هم احترام بگذاریم.کمی هم مردم را فقط با ماشین شان نسنجیم.در اینکه لامبورگینی ماشین مدل بالا و گران قیمتی است شکی نیست اما شاید فردی که سوار آن شده رفتاری در حدلامبورگینی نداشته باشد.صرفا به خاطر مدل ماشین کسی را نباید شخصی را سنجید.خوب است اگر رفتار اجتماعی را هم ببینیم و خوب تر انکه رفتارمان را به حدی بالاتر از مدل ماشینمان باشد.مهم است چه اتومبیلی سوار می شوی اما رفتاراجتماعی ات مهم تر است.در یک جمله نه همین ماشین زیبا است نشان آدمیت.

رانندگی و زندگی شخصی

به نظر من کسانی که در رانندگی عجول و ناهنجار بر خورد می کنند تعصبی روی خود و ماشین خود ندارند.در بیشتر اوقات طرز رفتاروعکس العمل های ما در رانندگی و حتی هنگامی که برای ماشین مان مشکل فنی به وجود می اید می توانند نشانگر احساس ما باشد.کسانی که به اتومبیل شان می رسند.سر وقت روغن و دیسک و صفحه اش را بررسی می کنند.با ماشینی که مشکل فنی دارد نمی رانند و از ان توقع ندارند در اتوبان جایشان نگذارد.با سرعت و از روی نا آگاهی پا روی گاز نمی گذارند اصولا انسان های هستند که در زندگی شخصی شان هم با انسان ها همین گونه بر خورد می کنند.

سانروف به چه کار اید وقتی هوا آلوده است؟

باید قبول کنیم در رانندگی مشکل داریم.باید قبول کنیم گاهی از ماشین بازی فقط مدل ماشین به رخ کشیدن را آموختیم.از اتوماتیک سوار شدن فقط رانندگی آسان دلمان را می برد. بیاید قبول کنیم سانروف اتومبیل به کارمان نمی آید تا زمانی که آلودگی صوتی هوای کثیف خیابان ها و ناسزای راننده کنار ماشینمان را لمس می کنیم.می خواهی درست برانی ,می خواهی طبق اصول اتوبان ها را پشت سر بگذاری اما بارها می بینی راننده دیگر با سرعت بالا بی هیچ دلیلی لاین عوض می کند و اصلا به فکر ماشین کنار دستی اش نیست که شاید راننده آن خانمی باردار باشد و یا پیر مردی که رانندگی اش خوب نیست نا خود آگاه عصبی می شوی این عصبانیت در رفتارت تاثیر می گذارد.انگار حتما باید جریمه بالا برایمان بنویسند تا کمر بندمان را ببندیم.لحظه ای با خود نمی گوییم که همه علائم رانندگی و اصول اش در همه جای دنیا تغیر نمی کند در همه شهر ها و کشور های دنیای مدرن راننده موظف است کمربند ببندد.خوب است اگر فرهنگ رانندگی مان را بالا ببریم.اگر پیش از خرید ماشین به فکر فرهنگ رانندگی مان باشیم دیگر این مشکل ها جان کسی را نمی گیرد.دیگر در روز تصادف انقدر جان آدم ها را نمی گیرد.پرواز در هوا سخت تر از راندن با اتومبیل در زمین است اما از ده ها پرواز شاید یک هواپیما دچار نقص فنی شود ولی روزانه در روی زمین صد ها انسان جان خود را از دست می دهند آن هم فقط به خاطر نداشتن مهارت.

نیما شاهرخ شاهی

دانشگاه می رویم یا نمایشگاه ماشین؟

چیزی که این روزها خیلی اذیتم می کند به رخ کشیدن مدل ماشین به یکدیگر است.سطحی که نگاه کنیم می گوییم جوان هستند.همین جمله کافی است تا از زیر بار اشتباه ها شانه خالی کنیم. مدل ماشین شده آبرویمان.اگر اتومبیل خوب سوار شویم با غرور نگاه هم می کنیم. بارها جمله ” برو بابا …سوار ” را از زبان راننده های این شهر شنیدم.بارها دیدم پارگینگ دانشگاه ها شده نمایشگاه ماشین و دانشجو ها شبیه دلالان برخورد می کنند.به دانشگاه می رویم تا چه کنیم؟ مدل ماشین مان را نشان همکلاسی ها بدهیم؟ این کارها از ان دسته رفتارهایی است که برایمان خوشبختی نمی آورد.فرهنگمان را زیر سوال می برد.دل همشهری مان را می شکند.بعد ها می بینیم چقدر خوب است جوان باشی و اشتباه نکنی نه اینکه هر رفتاری را پشت ” جوانی کردنمان” پنهان نمی کنیم.اگر میانسال شدیم و به حقوق دیگران احترام گذاشتیم که دیگر کاری نکردیم.همه در همان سال ها ی عمرشان دیگر می آموزند که پا روی گاز نگذارند تا حال ماشین کناری را بگیرند.یا سر هر چیزی به ماشین دیگر ناسزا نگویند.

شوماخر به فکر رانندهای دیگر باش

زمانی که یک پولی دستمان می رسد می خواهیم ماشین مدل بالا تر سوار شویم تا دیگران نگاهمان کنند به فکر مشکلات دیگر نیستیم می توانیم آن پول را هزینه مشکلات دیگر زندگی کنیم و ماشین خوب هم سوار شویم اما نه اینکه فلان اتومبیل را قسطی بخریم و پول بنزین سوپرش را نداشته باشیم.دوست دارم عمیق تر به قضیه نگاه کنیم.باید روی خیلی از این بی فرهنگی ها خط کشید.همه انسان هستیم و اشتباه می کنیم اما تکرار اشتباه از انسانیت خارج است.باید فکر کنیم به اینکه شاید ما متبحر باشیم در رانندگی اما ماشین کناری راننده خانمی دارد که بار دار است,ماشین جلویی راننده ای دارد که مشکل تنفس و تپش قلب دارد,ماشین عقبی راننده پسری دارد که تازه گواهینامه گرفته است و درراندن میان این همه اتومبیل آن هم با ازدحام بالا بی تجربه است.باید کمی به فکر دیگران بود انوقت است که کمتر شاهد صحنه های تصادف هستیم.انوفت است که پدری سالم به خانه می رسد و بچه اش را در آغوش می گیرد و …به جان هم احترام بگذاریم.این فلسفه من در رانندگی است.من شوماخر اما شاید دیگران راننده حرفه ای نباشند. وقتی به خیابان می آییم باید به فکر دیگران باشیم.

دیدگاه خود را بنویسید

کیوسک مطبوعاتی