شاید در خیابان به سوپر ماشینی برخورده باشید که فرم دفرمه و ناهمگون بدنه آن، چندان شبیه تصاویری که از آن در سایت ها و فیلم ها دیده اید نباشد. این یک اتفاق نسبتا رایج میان علاقه مندان خودرو است. بعضی علاقه مندان شکل و شمایل یک سوپر ماشین معروف را بر پایه خودرویی ارزان قیمت قرار می دهند و خودروهای رپلیکا را خلق می کنند.
به گزارش پایگاه خبری جوان خودرو:
در خیابان پشت چراغ قرمز ایستادهاید. از دور غرش ترسناکی به گوش میرسد. صدا به شما نزدیکتر میشود. ناگهان در کنار خود یک لامبورگینی مورسیهلاگو را میبینید. از اینکه در چند سانتیمتری یکی از معروفترین سوپراسپرتهای دنیا هستید، حس عجیبی دارید. اما وقتی کمی بیشتر دقت میکنید، متوجه میشوید گویا یک جای کار ایراد دارد. لامبورگینی فوق خیلی هم لامبورگینی نیست. بهنظر میرسد این خودرو آنچیزی نیست که در عکسها و فیلمها دیدهاید.
بدنهاش بهنوعی دِفُرمه و ناهمگون است. چراغ سبز میشود. مطمئن هستید الان است که دیگر آسفالت خیابان را به آتش بکشد و در کسری از ثانیه از جلو دیدگان ناپدید شود. اما شما با همان خودرو معمولیتان در دنده 2 از این لامبورگینی عجیب و غریب سبقت میگیرید. شما نمیدانید که خودرو فوق یک تویوتا کمری است که بهطرزی استادانه روی آن بدنه لامبورگینی سوار شده.
برخی اسم آنها را Replica (بهمعنی المثنی) گذاشتهاند. برخی دیگر به آن Kit Car (خودروی بستهای) میگویند. اروپاییها اغلب از آنها به اسم Component Car (خودرو ترکیبی) یاد میکنند. حرفهایترها نام Re-Body (پیکرسازی مجدد) روی آن گذاشتهاند. هرچه هست، داریم درباره سبک خاصی از خودروها صحبت میکنیم که بهطرزی خاص از ظاهر خودروهای معروف الهام میگیرند، درحالیکه باطنشان بسیار معمولی است. گاهی این پروژهها آنقدر مضحک و بیهویت از آب درمیآیند که مانند تقلیدکاریهای چینی میشوند و گاهی آنقدر جدی و حرفهای میشوند که قیمتهای فضایی برای خود پیدا میکنند.
شاید عجیب باشد ولی تاریخچه این نوع خودروها به بیش از 120 سال پیش برمیگردد. درحقیقت اولین ایدهها برای کیتکار در سال 1896 توسط یک مهندس انگلیسی به اسم «هایلر-وایت» مطرح شد. او متخصص ساخت بدنههای خاص برای خودروهای معمولی آن زمان بود. سال 1912 در آمریکا یک شرکت به اسم Led بهصورت حرفهای وارد همین حوزه شد. آنها کیتهای کامل بدنه را برای سوار شدن روی شاسیهای لخت طراحی و آماده میکردند که اتفاقا خیلی هم ارزان نبودند. تا دهه 50، این صنعت شاهد اتفاق دیگری نبود. بزرگترین پروژهها در تغییر ساختار بدنه و بهنوعی آیرودینامیک کردن آن صورت میگرفت. پیش از آنکه دهه 70 آغاز شود، در انگلستان تب استفاده از بدنههای دستساز فایبرگلاس روی انواع لوتوس Elan فراگیر شد. اما دهه 70 میلادی. خودروسازی آمریکا، یکهتاز این صنعت بود.
سرمایه کلان شرکتها از یکسو و مشتریانی که پول خوب در جیب داشتند از سوی دیگر، مجال تنفس را به رقبای اروپایی نمیداد. در این بستر عالی، علاوه بر تولید پیشرانههای غولآسا و قدرتمند، طراحان خودرو با ایدههای فوقالعادهشان نیز جولان میدادند. هر شرکت برای خود امضای خاصی داشت. در حقیقت این المانها بودند که هویت خودروها را مشخص میکردند. مثل چراغهای مربعی کادیلاک، گلگیرهای فورد، عقاب روی کاپوت پونتیاک، اگزوزهای اولدزموبیل، 2 خط مسابقهای روی بدنه کوروت، بال عقب بزرگ پلیموث و بسیاری دیگر از ریزهکاریهای معروف. کمکم جوانترهایی که پول خرید این مدلهای خاص را نداشتند، ترجیح دادند از این المانهای گرافیکی روی خودروهای ساده خود بهره بگیرند. مثلا 2 خط اسپرت را روی فیات میانداختند، رینگهای دوج چارجر را روی لانچیا نصب میکردند و یا حتی کاپوت کوروت را با هوندا سیویک خود تعویض میکردند.
جلوتر که آمدیم، اروپاییها قوام بهتری به این پدیده دادند. آنها یک سر و گردن از نمونههای آمریکایی بالاتر آمدند. درحقیقت کاری که اروپاییها میکردند، حرفهایتر و البته سنگینتر بود. آنها بدنه اسپرتهای معروف خود مثل فراری، لامبورگینی و پورشه را روی شاسی خودروهای معمولی سوار میکردند. فولکسواگن بیتل بهدلیل ساختار سادهای که داشت، بهصورتی گسترده دِمونتاژ میشد و سپس روی شاسی آن بدنه خودروهای معروف را قرار میدادند. این پروژهها اغلب محدود به کارگاههای کوچک میشد. ولی ساخت کیت بدنه جدا از شاسی را غولهایی مانند AC Cobra، لوتوس و کاترهام جدی گرفتند. آنها بخش مستقلی از کارخانه خود را به مشتریانی اختصاص داده بودند که میخواستند بدنه خودروهایشان سفارشی و بر حسب سلیقه آنها باشد. بهمرور این صنعت شکل گستردهتری به خود گرفت. هرکسی که در کارگاه خود میتوانست با فایبرگلاس طراحی کند، خودروهای مدنظر خود روانه بازار میکرد. اما با بروز کلاهبرداریهایی مانند فروختن فراریهای تقلبی در چین، قوانین مربوط به آنها سختگیرانهتر شدند.
درحقیقت کیتکارها و یا رپلیکاها در ادامه مسیر خود را به 2 بخش مجزا قسمت کردند. مسیر اول، مسیری جدی و حرفهای بود که روی شاسیهای معمولی با پیشرانه و جعبهدنده قابلقبول، یک بدنه کاملا متفاوت ساخته میشد. مسیر دوم، مسیر شیطنتآمیز و بهنوعی شیادانه است. در این حوزه بدنه خودروهای معروف روی شاسی و تجهیزات یک خودرو معمولی قرار میگیرد. به همین ترتیب طبیعتا 2 هدف برای ساخت این محصولات پیگیری میشود. هدف اول، به رخ کشیدن توانایی در طراحی است ولی هدف دوم کمی شیطنتآمیزتر و البته خندهدارتر است. البته بسیاری نیز هستند که دوست دارند حداقل در ظاهر هم که شده سوار بر یک فراری باشند ولی پول اشکودا را بپردازند!
دیدگاه خود را بنویسید