دیکاپریو : “من خوره ماشینم!” شاید شما هم لئوناردو دیکاپریو را به عنوان یک بازیگر مشهور بشناسید و تا اسمش میآید یاد فیلم تایتانیک بیافتید! البته که دیکاپریو یکی از مشهورترین ستارههای سینمای دنیا است ولی سینما همه دلمشغولی او نیست. او یک فعال سیاسی هم هست و همینطور یک سرمایهگذار صنعت اتومبیل. خودش هم […]
شاید شما هم لئوناردو دیکاپریو را به عنوان یک بازیگر مشهور بشناسید و تا اسمش میآید یاد فیلم تایتانیک بیافتید! البته که دیکاپریو یکی از مشهورترین ستارههای سینمای دنیا است ولی سینما همه دلمشغولی او نیست. او یک فعال سیاسی هم هست و همینطور یک سرمایهگذار صنعت اتومبیل. خودش هم عاشق ماشینبازی است و خرید و فروش اتومبیل. بنابراین شاید خاطره هایش درباره اتومبیلهای پرشماری که از اول زندگیاش داشته برای شما هم جذاب باشد و همینطور نظرش راجع به کارخانهها و مدلهای مختلف ماشین. در یکی از گفنگوهای اخیرش او حرفهای جالبی زده است که شاید برای شما هم جذاب باشد.
دیکاپریو این روزها مشغول مطالعه فیلم نامه کار جدیدی از مارتین اسکورسیزی به نام “گرگ والاستریت” است! او که از قدیم کارهای زیادی با اسکورسیزی، کارگردان معروف سینمای آمریکا انجام داده است این روزها خیلی گرفتار فیلم جدیدش است. ولی در فاصله کارهای روزانهاش چند روز پیش تعدادی از خبرنگارها فرصت پیدا کردند برای مصاحبه به خانه شگفتانگیزش در منهتن بروند. با اینکه غیرقابل پیشبینی نیست که دیکاپریو در یک خانه سلطنتی زندگی کند ولی با این حال هر کس دیگری هم اگر آن خانه شیک را ببیند شاید همانقدر تعجب کند که خبرنگارها حیرتزده شده بودند. او در مقابل خبرنگارها روی یک مبل کوتاه آبی تیره نشسته بود. زیاد به موهایش دست میکشید!
چندی قبل او با علاقه شدیدی که به کارخانه فیسکر نشان داد رفت و روی یکی از مدلهای پرزرق و برق این کارخانه سرمایهگذاری کرد. شاید این بهترین بهانه برای خبرنگارها بود که به سراغ او بروند و دلیل تصمیم اخیرش را بپرسند. البته وقت گرفتن از او هم اصلا کار سادهای نیست. قبل از اینکه به این موضوع بپردازند خبرنگارها کمی درباره ماشینهایی که تا حالا داشته از او سوال کردند. وقتی درباره اولین ماشین زندگیاش پرسیدند و او به جستجوی خاطرههای قدیمیاش چند دهه به عقب برگشت و یاد روزهای خوش جوانیاش افتاد، نفس عمیقی کشید و گفت: “وای خدا…!”
او از آن ستارههایی نیست که یک شبه پولدار شده باشد پس توقع نداشته باشید که اولین ماشینهایی که در زندگیاش سوار میشده است چندان مشهور باشند. او میگوید: “پدر من واقعا آدم باحالی بود! وقتی تازه نوجوان بودم او در لسانجلس مسئول توزیع مجله بود. دو تا استیشن بزرگ داشت. یادم است اولین بار خودش با آنها به من رانندگی یاد داد.” دیکاپریو ادامه میدهد: “اسم یکی از آن دو تا غول را گذاشته بود نهنگ آبی! چون یک آهن پاره واقعی بود! اسم آن دیگری را گذاشته بود کله گنده! وقتی در لسآنجلس میچرخید و مجلهها را پخش میکرد من صبح تا شب پشت ماشین مینشستم و مجله و کمیک میخواندم.”
دیکاپریو میگوید پس از اینکه چند سال گذشت وضع خانوادهشان کمی بهتر شده بود و مادرش قسطی یک داتسون 210 نقرهای رنگ خریده بود. میگوید: “خیلی باید اصرار میکردم تا بعضی وقتها اجازه میداد پشت آن بنشینم. بیچاره میترسید و همیشه باید خودش هم کنارم مینشست. خیلی به ندرت میگذاشت تنهایی ماشین را بردارم و بروم. ولی کمی که بزرگتر شدم داستان فرق کرد و استقلال بیشتری پیدا کردم. با همان داتسونی که مادرم نمیگذاشت پشتش بنشینم چه جاهایی که نرفتم!”
لئوناردو دستش را روی پیشانیش میکشد و با شک میگوید: “اگر اشتباه نکنم مادرم مدت کوتاهی هم یک فورد پینتو داشت.” بعد میخندد: “فورد پینتو از آن ماشینهای مصیبت است! درسته؟! توش خیلی ناراحت بود. فکر کنم به خاطر این بود که مخزن بنزینش را بد جایی طراحی کرده بودند! به خصوص عقبش که اصلا داستانی بود!” اما میرسیم به جایی که دیکاپریو جوان اولین ماشیناش را خرید. اولین ماشین او یک فورد ملاستنگ بود؛ ماشینی که هنوز هم به مدلهای جدید آن علاقه و تعلق خاطر خاصی دارد.
اولین ماشینی که دیکاپریو خرید یک ماستنگ نسبتا قدیمی مربوط به دهه 70 با موتور 8/5 لیتری بود. دربارهاش خیلی با هیجان میگوید: “به شکلی باورنکردنی سریع و تیز بود و باهاش میتونستم تو جاده هر کی رو که میخوام بگیرم!” بعد میخندد که: “جوون بودیم دیگه کلهمون باد داشت!” او درباره فورد ماستنگ دوران 16 سالگیاش میگوید: “تنها مشکلاش این بود که به اندازه قدرتش قابلیت کنترل نداشت و نمیشد جمعاش کرد. من هم که آن زمان یک پسر 16 ساله بودم و تازه اجازه داشتم بیافتم توی اتوبان و مدام لای ماشینهای سنگین ویراژ میدادم. واقعا خطرناک بود! یادش بخیر!”
دیکاپریو میگوید یک بار هم با همین ماشین به خاطر بیاحتیاطیاش تصادف کرده بود. “داشتم در اتوبان میرفتم. سرعتم هم بالا بود. دقیقا یادم نیست ولی یک لحظه نتوانستم ماشین را کنترل کنم و از کنار خوردم به یک سواری دیگر. ماشین زیاد چیزی نشده بود ولی خودم خیلی ترسیده بودم. بی سرو صدا بردم ماشین را تعمیر کردم و تا چند سال حتی به پدر و مادرم هم نگفتم. این اولین تصادفی بود که در زندگیام کردم. البته با این که این موضوع را به کسی نگفتم پدرم به این خاطر که خیلی بد رانندگی میکرد بعد از چند روز ماشین را از من گرفت و مدتها نمیگذاشت رانندگی کنم. البته حق داشت و شاید حتی جانم را از دست میدادم!”
“هنوز هم معمولا وقتی دیگران در ماشینم مینشینند میگویند خیلی تند رانندگی میکنم. ولی واقعا دیگر شور و حال روزهای جوانی را ندارم. همسایهها مدام پیش مادرم میرفتند و او را سرزنش میکردند که چرا میگذارد من در خیابانها اینطور رانندگی کنم! حتی یک بار یکی از آشناهای خانوادگی که مرا هنگام رانندگی در خیابان دیده بود رفته بود پیش مادرم و گفته بود:”این پسرت واقعا دیوانه است!”” لئوناردو میگوید این رفتارهایش اگرچه به دور از عقل و بچهگانه بود ولی در عوض او را برای رانندگی کردن در فیلمهای اکشن آماده کرد! میگوید: “از این حماقت دوران جوانیام در خیلی فیلمها مثل “The great Gatsby” که نیاز به رانندگی حرفهای داشت استفاده کردم.”
بعد از این دیکاپریو شروع به تعریف از مدل فانتوم 1 رولز رویس میکند که برای اولین بار نشستن پشت آن را در یک فیلم تجربه کرد. او خودش بعدا هم یک رولس رویس خریده بود که البته زیاد نگهاش نداشت و زود آن را فروخت. میگوید: “واقعا ماشین بینظیری است. بیانصافی است اگر عیب و ایراد رویش بگذارم ولی واقعیت این است که به روحیه من نمیخورد.” دیکاپریو عاشق رانندگی است. با اینکه ستارههایی در حد و اندازه او معمولا راننده شخصی دارند ولی او همیشه خودش پشت فرمان مینشیند و میگوید دوست ندارد کسی او را اینور و آنور ببرد. ضمنا او سوار شدن به ماشینهای اسپرت و گران قیمت را یک تفریح میداند که نباید با کارش قاطی شود. بنابراین برای رسیدن به کارهایش و رفتن به دفترش همیشه ماشین معمولی کرایه میکند و ماشینهای داخل پارکینگ خانهاش را دست نمیزند.
او به تازگی کمی گاراژش را خلوت کرده است و در حال حاضر فقط دو ماشین نگه میدارد که در میان ثروتمندانی مثل او چندان کار معمولی نیست. میگوید: اکنون همان فیسکر را دارم و یک لکسس هیبرید دیگر و هیچ چیز دیگری ندارم!” او البته موتور سیکلت هم دارد ولی در جواب اینکه چرا ماشینهای بهتر و بیشتری در گاراژش ندارد میگوید: “من خوره ماشین هستم! اگر دم دستم باشد وقتم را میگیرد و مدام باید سوارش بشوم و دیگر به بقیه کارهای نمیرسم.” وقتی درباره نگهداری ماشین هیبریدی از او میپرسند میگوید: “به تازگی درباره این ماشینها خواندم و تحقیق کردم و تصمیم گرفتم من هم یکی داشته باشم.”
او اکنون یکی از طرفداران ثبت شده ماشینهای سبز در سراسر دنیا است و میخواهد از این طریق به حفظ محیط زیست کمک کند. اولین باری که او با یک ماشین سبز دیده شد، وقتی بود که با یک “تویوتا پرایوس” به مراسم اسکار رفت. دیکاپریو میگوید: “پاپاراتزیها همیشه دنبالم هستند. جرعت ندارم پرده خانهام را کنار بزنم، یکدفعه 100 تا عکس ازم میگیرند. تا از در خانه در بیایم میافتند دنبالم. به همین دلیل با خودم فکر کردم به عنوان کسی که دغدغه محیط زیست را دارد، بهتر است از موقعیتم استفاده کنم و ماشینهای هیبریدی را به این شکل تبلیغ کنم. من شخصا، سخت طرفدار برنامههای جدی برای استفاده از تکنولوژیهایی هستم که وضعیت آب و هوایی جهان را بهتر میکنند.”
جالب اینکه دیکاپریو خبر ندارد که دلیل تولید محصول جدید فیسکر که روی آن هم سرمایهگذاری کرده است در ابتدا خودش بوده است! وقتی خبرنگارها این را به او گفتند تعجب کرد: “نه…جدی؟!” و رو کرد به هنریک فیسکر، رئیس این کارخانه که همراه خبرنگارها به خانه او رفته بود. فیسکر با خنده میگوید: “بله. واقعیت دارد! وقتی دیدم پیش از شروع مراسم اسکار از یک پرایوس پیاده شدی با خودم گفتم حتما باید یک برند معتبر برای تولید ماشینهای هیبریدی وجود داشته باشد که بتواند بهتر از پرایوس باشد و البته تو را هم بیشتر راضی کند! واقعا ایده تولید این ماشین همان جا به ذهنم رسید.”
لئوناردو در حالی که حیرت زده و البته خوشحال شده است هنریک را نگاه میکند میگوید: “وای خدای من! اصلا خبر نداشتم. چرا هیچ کس چیزی به من نگفت؟” البته واقعا هم خوشحال بود چون خودش هم اصلا فکر نمیکرد کارهایش -که به تاثیرگذار بودنشان زیاد هم امیدوار نبود- ایده تولید خودروی مورد علاقه او را در ذهن صاحبان یک کارخانه ایجاد کرده باشد. اما چه چیزی باعث شد دیکاپریو با فیسکر آشنا شود و آن را انتخاب کند؟
“من مدتی بود که ماشینهای هیبریدی مختلف را امتحان میکردم. خارقالعادهاند! اگرچه سالهای زیادی از ظهور این ماشینها نگذشته است ولی تعداد زیادی از این محصولات وجود دارد که گاهی انقدر خوب هستند که نمیشود آنها را با هم مقایسه کرد.” دیکاپریو میگوید: “مدتی که گذشت دو تا ماشین الکتریکی خرید. ولی واقعیتش را بخواهید دلم نمیخواست هیچ کدامشان را سوار شوم. اصلا دوست داشتنی نبودند. همهاش در اتوبان نگران بودم که نکند الان شارژ باتریها تمام شود. بعد هم باید 6 ساعت مینشستم توی رستوران که باتریهایش شارژ شود.”
“ولی این فیسکر جدید این مشکلاتم را حل کرد. یک ماشین توسعه یافته است. میتواند کاملا الکتریکی باشد، اگر یک روز نخواهید مسافتهای طولانی طی کنید. و در عین حال موقعی که میخواهید چند ساعت بیهدف در خیابان چرخ بزنید یک سواری درست و حسابی به شما بدهد.” لئوناردو که این جملهها را میگوید قند در دل فیسکر آب میشود! دیکاپریو میگوید قیافه ماشین هم در علاقهمند شدن او به محصول جدید فیسکر بیتاثیر نبوده است: “واقعا قیافهاش زیبا است. وقتی با آن رانندگی میکنید انگار پشت یک ماشین اسپرت نشستهاید. فوقالعاده است! تولید این ماشین واقعا یک پیشرفت مثالزدنی بوده است. بنابراین من میخواستم بخشی از این کارخانه باشم و روی آن سرمایهگذاری کردم.”
به جز اینکه او دوست دارد سرمایهگذاریاش بازگشتی داشته باشد و همچنین مردم به راهی که او در آن قدم گذاشته است (یعنی استفاده بیشتر از انرژیهای سبز) ترقیب شوند، دیگر او به دنبال به دست آوردن چه چیزی است؟ “میخواستم با این کار راه را برای تولید “آتلانتیک”، محصول بعدی فیسکر که یک هیبریدی با قیمت بسیار ارزان است و عوام هم میتوانند آن را بخرند باز کنم. بلاخره همه باید بتوانند به حفاظت از محیط زیست کمک کنند.”
دیکاپریو با سرمایهگذاری مالی و همینطور استفاده از چهره محبوبش در دنیا، زمینه را برای موفقیتهای بعدی فیسکر فراهم کرده است. البته از او توقع نداشته باشید مانند دیوید بکام یک نمونه از فیسکر به نام خودش بسازد! او خودش هم میگوید علی رغم علاقه بینهایتش به خودرو، طراحی ماشین کاری نیست که در آن تخصصی داشته باشد و قصد انجامش را داشته باشد. “فکر نمیکنم بتوانم بهتر از فیسکر این کار را انجام بدهم پس فعلا برنامهای برای این کار ندارم. البته فعلا…”
دیدگاه خود را بنویسید