شاید بعضیها با دیدن این تصاویر خشمگین بشوند و گروه دیگری از شدت هیجان قطرات اشک را در گوشه چشمهایشان احساس کنند. آدم میانه کم پیدا میشود که مثلا بگوید از رینگهایش خوشم میآید اما کمبر منفی جنونآورش را دوست ندارم، یا بگوید عاشق نمای جانبیاش هستم و از فرم خوابیده چراغهای جلویش متنفر! این یک فراری به قول آمریکاییها کاملا «Love it, or Leave it» است، یا عاشقاش هستید یا از آن متنفرید. اما جزو هر کدام از این 2 دسته که باشید از شما خواهش میکنیم همراهی چشمانتان را تا پایان این مطلب از ما دریغ نکنید، باور کنید ضرری در میان نیست.
همیشه در عمق وجودمان دوست داشتیم بدانیم آیا یک تیونر یا ماشینباز عادی جرات میکند یک فراری را بردارد و طرحاش را اصلاح کند؟ اصلا بهتر است بگوییم چه کسی پیدا میشود که با طرح پینینفارینا دربیافتد؟ پاسخاش در نظر خیلیها یک کلمه مرکب بود: «هیچکس». ولی خب در این گوی کبود هر اتفاقی میتواند بیافتد و مثالهای نقض فراوانند. البته این مثال نقض کمی با دیگران فرق دارد. همان زمان هم که کلمه «هیچکس» در ذهنمان طنین میانداخت ته دل با خود میگفتیم اگر یک نفر هم باشد که بتواند دست به چنین کاری بزند و همه تصورات ما را نقش برآب کند کسی جز یک ژاپنی نخواهد بود. ملتی که صنایعشان رویاهای بسیاری از بزرگان و قدیمیترهای صنایع بزرگ را نقشبرآب کرده.
گینپِی یاماگوچی، همان مرد افسانهای است که دنبالاش میگشتیم. البته دنبالاش نمیگشتیم، بیشتر تصورش میکردیم و او را یک افسانه میپنداشتیم. شاید این تصاویر از اسب نر پینینفارینا به قدر کافی برای سفر به ژاپن جذابیت داشته باشند اما راستاش را بخواهید هدف ما از این سفر بیشتر ملاقات با آقای یاماگوچی بود. میخواستیم ببینیم چه شکلی است، آیا مثل ما آدم عادی است یا مثلا یک چشم دارد؟ شاید سرش بزرگتر از ما باشد و یا بتواند پرواز کند، کسی چه میداند؟ مردی که میگوید از کودکی عاشق 3 چیز بوده: «دریفت، استایل بدنه و ماشینهای کلاسیک»؛ البته احتمالا در یک خودرو اسپرت متولد شده و تمام عمرش را در همان خودرو گذرانده که همه دنیای او به 3 جنبه ماشینی محدود میشود. زمانیکه یاماگوچی موفق به تاسیس شرکت شخصیاش شد و رشد کرد، این 3 مورد نیز برایش کاملا قابل دسترس بود، این شد که ناوگانی از تویوتا سوپرا، نیسان سیلویا، پورشه 911 و… را دور خودش جمع کرد تا بلکه بتواند عطش دوران کودکی را فروبنشاند؛ اما افاقه نکرد که نکرد، او دیگر مریض شده بود. کار به دوا و درمان کشید و در نهایت پزشکان یک مورد خاص را تجویز کردند: «فراری 348 تیاس مدل 1991»
در مقابل تجویز پزشکان یک معضل بزرگ وجود داشت، گینپی عاشق فراریهای مدرن بود و 348 تیاس مربوط به بیش از 2 دهه پیش! در نهایت چه اتفاقی افتاد؟ همان پزشکان طعم خالص یک فراری را برای گینپی تجویز کردند تا از یک فراری بدون کمکهای الکترونیکی و دخالتهای لجدرآور بهره ببرد و بتواند در عین اینکه ابرخودرویی مدرن-کلاسیک را میراند، زمانیکه خسته از یک دریفت جانانه به خانه بازمیگردد و آنرا در پارکینگ خانه پارک میکند، از تماشای استایل دلچسباش نهایت لذت را ببرد و به زندگی بازگردد. اصلا مگر یک آدم چه چیز دیگری میتواند از زندگی توقع داشته باشد؟
گینپی یاماگوچی بالاخره این فراری چموش را خرید. کِی؟ 3 سال پیش. در ابتدا این خودرو آبی بر آتش عطش او بود اما به مرور برایش خستهکننده شد. تا جاییکه همین چند ماه پیش شجاعت و جسارت ژاپنی کار دستاش داد و تصمیم گرفت فراری قرمزرنگاش را به کلی دگرگون کند. حاصل کار هم شد این اسب قرمزرنگی که با آن نعلهای طلایی پهن و دلهرهآور اینگونه دربرابر چشمان ما با غرور تمام ایستاده.
اولین موردی که گینپی روی آن دست گذاشت سیستم اگزوز بود. پس دست بهکار شد و یک سیستم اگزوز ایکس شکل برای فراریاش تدارک دید که البته کار بسیار خوبی هم کرد، چرا که اولا برای کسی که خودش کارگاه دارد این چندان عملیات پیچیده و عجیبی نیست و در ثانی یک لوله اگزوز لاغر معمولی برای تنفس پیشرانه V8 3.4 لیتری این خودرو به هیچ جایی نمیرسد، مثل این میماند که یک فیل باشید اما با دماغی مانند یک خوک نفس بکشید!
البته با این اگزوز همهچیز تا دور موتور 3000 متمدنانه پیش میرود اما وای به زمانیکه از این دور بالاتر برویم، آنوقت است که این فراری یک جهنم واقعی میسازد. جهنمی که اولین نتیجهاش کر شدن گوش آدمهایی است که در آن دور و اطراف حاضر هستند. همین هم باعث میشود که وقتی با این فراری میرانید، همه اهل محل زندگیتان بدانند چه زمانی از خانه بیرون زده و چه زمانی بازگشتهاید! ولی گینپی از این اعلام حضور چندان خاطره خوشی ندارد، به همین دلیل هم یک سیستم مانند ترمز کابلی دوچرخهها طراحی کرده تا بتواند صدای اگزوز را هر وقت که لازم دید قطع کند و مجبور نباشد دائم به غرغر همسایهها و اخطار پلیس گوش کند.
گفتیم گینپی چنین و چنان است اما منظورمان این نبود که دیگر هیچ اشتباهی هم از او سر نمیزند، چرا؛ گینپی هم اشتباه میکند. نمونهاش همین ارتفاع فراری که وقتی نگاهاش میکنید انگار قشنگ چسبیده به زمین. تازه زمانیکه خبردار میشویم که این ارتفاع پایین در ابتدای کار با یک تکنیک قدیمی بهدست آمده چشمانمان از شدت تعجب گردِ گرد میشوند و میخواهند از حدقه بزنند بیرون! دوستان ژاپنی برای کاهش ارتفاع، فنرها را بریدهاند و وقتی سواری خودرو به شدت افت کرده دست به دامن سیستم تعلیق JZX تویوتا شدهاند. که صدالبته یک راهحل موقتی برای چنین افتضاحی است. هرچند سرانجام گینپی از یک سیستم تعلیق هیدرولیک برای این فراری بهره گرفت تا بتواند آنرا به زندگی بازگرداند. اما همچنان به طرز احمقانهای به زمین چسبیده و سازه نگهدارنده بلوک پیشرانهاش تنها چند میلیمتر با زمین فاصله دارد!
رینگها همانگونه که میبینید با نمونههای 19 اینچی از برند Work تعویض شدهاند و گلگیرهای عقب با تکنیکهایی ظریف و حوصلهسربر اینچنین ورمکردهاند تا بتوانند میزبان خوبی برای این رینگهای پهن 12.5 اینچی باشند.
رانندگی با این اسب قدکوتاه احمقانه به طرز حیرتآوری جذاب است، حتی اگر قطعات درون کابین هنوز کاملا بازسازی نشده باشند، همه دکمهها به درستی عمل نکنند و غربیلک فرمان همان مدل استخوانی و سهشاخه کلاسیک و دوستداشتنی دهه نودی باشد!
یک کلام، ختم کلام! این ماشین محشر است، یک فاجعه به تمام معنا که همه عاشقاش میشوند. اصلا از سفر به ژاپن برای رانندگی با این فراری و ملاقات مالک آن پشیمان نیستیم. چند روز را با این خودرو رانندگی کردیم و اگر چه هنوز گوشهایمان از صدای مهیب اگزوزش درد میکند، اما فکر میکنیم طعم هندلینگ محشر این خودرو 300 اسببخاری و گیرباکس دندهای 5 سرعته خسته اما خوشدستاش که احساس خودروهای فرمول یک را انتقال میداد، هرگز از خاطرمان پاک نخواهد شد. تا به حال 235 پوندفوت گشتاور را اینقدر در نزدیکی زمین احساس نکرده بودیم.
دیدگاه خود را بنویسید